عادت آدمیزاد است که تا وقتی نعمتی را دارد ، قدرش را نمی داند ، اما زمانی که این نعمت از وی گرفته شد ، آنوقت تازه بزرگی نعمتی را که تا آن زمان داشته ، درک می کند ...
پدربزرگ خوب و دوست داشتنی ما هم از این نعمتها بود که از دست مان رفت ، پدربزرگی که همیشه صدای آرام دانه های تسبیحش ، با چهره ی نورانی و زیبایش ، با محاسن سفید و پر از نورش ، آرامش بخش بود
وقتی برای دیدنش می رفتیم یا در حال تلاوت قرآن بود و یا تسبیح به دست با معبودش راز و نیاز می کرد ، اما وقتی حضور مان را حس می کرد با لبخند و شوخی زیبا از ما استقبال می کرد و با صدای زیبا و کلمات پر معنایش همه را مجذوب اخلاق معنویش می کرد .
واقعا لحظه به لحظه ی زندگیش برایمان درس بود ، جیبهایش همیشه برای بچه ها و حتی برای بزرگترها شکلات داشت ، وقتی دستش را به سوی جیبش میبرد همه ی بچه ها با خوشحالی و سر و صدا به سویش می دویدند و سهم شکلاتشان را دریافت می کردند ...
وقتی خاطرات دوران کودکی و تحصیلش را برایمان تعریف می کرد ، اشک در چشمها جمع می شد ، سخن و کلامش واقعا ما را به آن دوران می برد ، دقیقتر از فیلم ها ...
سختیهای زیادی را که در دوران کودکی متحمل شده بود باعث شده بود تا چنین شخصیت دلسوز و با خدا و مهربانی باشد ،
همیشه برای گوش دادن به درد و دلهایمان وقت داشت ، با حوصله و دقیق صحبتهایمان را می شنید و با سخنان پر معنایش راهنماییمان می کرد .
الله سبحان روح پدربزرگ شیرین سخن ( حاج ملا محمد حلیم نقشبندی رحمه الله ) را قرین و همنشین اولیاءش قرار دهد و به بازماندگان اجر و صبر عنایت فرماید .
تاریخ عروج روح بزرگ این عارف ربانی رحمه الله : 29/11/1397 ه. ش